هر چقدر هم تنها باشم خدا که هست، نیست؟
گیرم که خدا هم نباشد،گیرم که تو راست بگویی...ولی بدان که من در اتاقم یک شمع دارم که وقتی عاشقانه هایم را برای خدایم می نویسم، سایه دستم را روی دفترم می اندازد...
دیدی؟ من تنها نیستم! سایه ام لحظه به لحظه مرا دنبال می کند، سایه ام کنارم است!
ولی...
ولی اگر شمعم خاموش شود چه؟ اگر در تاریکی مطلق باشم و هیچ کس نباشد و هیچ چیز... و تو باز بگویی خدا نیست...من با تنهایی و ترسم چه کنم؟
به خدا قسم خدا هست! من با تمام وجودم حس می کنم. احساس می کنم وقتی گریه می کنم، وقتی با تمام وجودم از هر چه موجود است خسته می شوم، کسی که بسیار به قلبم باغ باران خورده...
ادامه مطلبما را در سایت باغ باران خورده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : rosenegarino بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 15:46